محل تبلیغات شما
چرا اصول گرایان ناکام بالقوه انتخابات هستند؟
از منظر فلسفه فرهنگ علت ساده است. اصول گرایان به پشتوانه ایدئولوژی و حداکثر یک خرده فرهنگ بسیط به رقابت انتخاباتی می پردازند و رقبای آنها با محوریت چندین ایدئولوژی و فرهنگ التقاطی مرکب.
بر خلاف نگاه رایج بین طرفداران این گرایش ی، بی توجهی به ابعاد فرهنگ و مناسبات آن در قلمروی مشارکت ی ویژگی اصلی جریان اصول گرایی در تمام سال های گذشته است.
درک نسبت عام و خاص بین فرهنگ و ایدئولوژی نه تنها سنگ بنای پیروزی در رقابت های ی است بلکه بیانگر سهم و میزان مشارکت جریان های ی و حتی افراد در قدرت برآمده از صندوق رأی است.
اصول گرایان در عمل به دنبال پیروزی از طریق کاربرد یک ایدئولوژی در مشارکت ی هستند ولی رقبای آنها فرهنگ ملی که متشکل از چندین ایدئولوژی است را مبنای مشارکت ی قرار می دهند.
این اشکال اساسی ناشی از ضعف اتاق های فکر این جریان در قلمروی فلسفه فرهنگ است. اتکای یک جریان ی به یک ایدئولوژی خاص دررقابت با جریان ی دیگر که فرهنگ ملی را محور قرار داده است، به معنای رقابت یک دوچرخه با موتورسیکلت است.
اشکال اساسی این نیست که ایدئولوژی فاقد فرهنگ است، بلکه مشکل آن است که یکی از چند ایدئولوژی فعال در قلمروی فرهنگ است و لذا حتی اگر به لحاظ کیفی دارای برتری باشد، به لحاظ کمی در بیشتر موارد در اقلیت است و در شرایط طبیعی صرفا در حد یک خرده فرهنگ ظاهر می شود.
از اینرو، بین یک فرهنگ در حال تآسیس که بسیط است وصرفا معرف یک ایدئولوژی و جهان بینی خاص است با یک فرهنگ التقاطی که معرف چندین ایدئولوژی بعضا در عرض هم که دارای رسوبات بعضا تاریخی هزاران ساله است، تفاوت کمی بسیاری از حیث تعداد اعضای موجود در فرهنگ وجود دارد.
از نظر جمعیتی می توان فرهنگ بسیط غیر التقاطی را همچون یک روستا و فرهنگ التقاطی را همچون یک کلان شهر تلقی کرد.
آسیب شناسی رویکرد جریان اصول گرا در عرصه انتخابات از منظر فلسفه فرهنگ دلالت برعدم برخورداری این جریان از پشتنوانه نظری و الگوی مفهومی مرتبط با مناسبات فرهنگ و مشارکت ی دارد و خطاهای راهبردی و تنگناهای ناشی از این موضوع را میتوان به قرار ذیل بیان کرد:
1- مغالطه مقایسه در ابعاد نظری و عملی
محور تبلیغات جناب دکتر قالیباف مبنی برتقسیم جامعه به چهاردرصدی های برخوردار و 96 درصدی های ندار و نیازمند حمایت در بستر فرهنگ ملی ایران و آن هم از جایگاه جریان اصول گرایی و نیز جایگاه و سوابق فردی خود ایشان، ناشی از مغالطه مقایسه جامعه ایران و فرهنگ ایران با جامعه و فرهنگ آمریکایی بود. به عبارتی نه قالیباف ترامپ است و نه نظام ی فرهنگی ایران همچون آمریکاست.سکولاریسم و پراگماتیسم در کنش های ی و فرهنگی آمریکایی در تناسب شناختی قرار دارد و سنگ بنای فعالیت های ی و فرهنگ حاکم بر رقابت ی نامزدهای انتخاباتی آن جامعه را دارد، حال آنکه نفی سکولاریسم و پراگماتیسم آمریکایی مبنای اندیشه اصول گرایی و فرهنگ حاکم بر آن است.نتیجه این رویکرد نه تنها بیان گر تضاد بین کنش ی و کنش فرهنگی نامزد انتخابات و جناح ی حامی وی است بلکه متضمن تزریق تضاد شناختی و ایجاد پارادوکس های فرهنگی و تردید نزد جامعه رای دهنده و انتخاب کنندگان می گردد.
2- مغالطه پوپولیسم
پوپولیسم به زبان ساده یعنی اینکه مردم با رویگردانی از سنت های رایج جریان های اصیل و ریشه دار ی و نیز با نفی نخبگان، گرایشات و آرمان های مرتبط، سرخوردگی خود از جریان های ی برجسته و حاکم را نشان می دهند و این موضوع را از طریق انتخاب یک گرایش، یا جریان غیرمعمول و نامزدی انجام می دهند که معمولا با شعارهای غیر واقعی یا غلو مشکلات و همنوایی با توده های ناراضی از وضع موجود، و معمولا بدون ارایه برنامه مشخض، خود را به عنوان ناجی آنها معرفی می کند.لذا پوپولیسم پنج ویژگی اصلی دارد: نخست اینکه در کشور احزاب و جریان های ی استقرار یافته با سوابق مشارکت عمده در قدرت وجود داشته باشد، دوم اینکه در چارچوب اصل سکولاریسم فعال باشند و سوم اینکه فرد یا جریان ناشناخته بتواند خود را تا حدود زیادی خارج از احزاب و جریان های ی مطرح معرفی کند به گونه ای که برای توده های سرخورده از وضع موجود باور پذیر باشد. ویژگی چهارم پوپولیسیم موجی بودن آن است. به این مفهوم که در طول چند دهه ممکن است یک بار رخ دهد و اینگونه نیست که فرهنگ پوپولیستی در هر چند دوره انتخاباتی قابل تکرار باشد. ویژگی پنجم پوپولیسم این است که ضد پیشرفت است و کارنامه مخربی همچون فاشیسم، استبداد و تلاش برای استقرار دائمی قدرت خود از طریق نفی بیشتر ارزش ها و جریان های موجود دارد.
با توجه به مطالب فوق، جریان اصول گرا به چند دلیل از طریق موج پوپولیستی امکان تسخیر صندوق های رأی را نداشت. نخست اینکه نامزدهای این جریان ناشناخته نبودند و تعلق انها به اردوگاه اصول گرا مشخص بود و البته حمایت جریان های اصول گرا آشکار بود.دوم اینکه موج پوپولیستی تا چندین دوره دیگر امکان شکل گیری در بستر فرهنگ ایران را ندارد. سوم اینکه تناقض پوپولیسم با الگوی پیشرفت نزد اعضای فرهنگ جامعه من جمله خود جامعه اصول گرا مشخص است.چهارم اینکه تضاد جریان اصول گرا با سکولاریسم امکان صید در فرهنگی که به واسطه ذات التقاطی آن، سکولار است، را ناممکن می کند.
3- تنگنای رضایتمندی
رضایتمندی اساسأ یک مفهوم فرهنگی است و به همین دلیل شاخص های رضایت مندی نه تنها در فرهنگ های مختلف ممکن است متفاوت باشند، بلکه این شاخص ها حتی در خرده فرهنگ های فعال در درون فرهنگ ملی یک کشور نیز ممکن است متفاوت باشد. نگاه ایدئولوژیک به مقوله رضایتمندی که اساس گرایشات ی انتخاب کنندگان را شکل می دهد، بسیار خطرناک است و این خطر ناشی از محتوای ایدئولوژی نیست، بلکه به دلیل قلمروی اندک ایدئولوژی استِ. به عبارتی اگر ومآ تنگنای کیفی نداشته باشد، تنگنای کمی آن حتمی است خاصا اینکه ایدئولوژی مورد نظر تبدیل به فرهنگ غالب و مسلط نشده باشد و در حد یک خرده فرهنگ باشد. در این نگاه امکان تعمیم شاخص های رضایتمندی خاص یک خرده فرهنگ به سطحی گسترده تر همچون فرهنگ ملی و آن هم از طریق تبلیغات کوتاه مدت انتخاباتی ناممکن است.
بیان صریح اینکه وجود هوی و هوس، غرایز و تمایلات نفسانی نزد برخی افراد جامعه و عدم امکان جلب رضایتمندی آنها در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی از جانب برخی نظریه پردازان فرهنگی جریان اصول گرا، نه تنها مبیین نگاه ایدئولوژیک آنها به مقوله رضایتمندی دارد، بلکه دلالت بر پذیرش ناکامی بالقوه این جریان در کسب رضایتمندی اکثریت جامعه و در نتیجه رأی آنها دارد.
طرح موضوع رأی حلال و حرام هم گواه دیگری بر برداشت ایدئولوژیک این جریان از واقعیت های مرتبط با مشارکت ی و نیز کسب قدرت از طریق مراجعه به صندوق های رأی دارد.
تنگنایی رضایتمندی نیز همچون تنگناهای مرتبط با مغالطه مقایسه و پوپولیسم،ریشه در این واقعیت دارد که جریان اصول گرا دانسته یا ندانسته رویکرد ایدئولوژیک را به اشتباه به جای رویکرد فرهنگی در رقابت های انتخاباتی برگزیده است. به عبارتی در این نگاه هر فرد یا گروه اجتماعی که به لحاظ باورهای مذهبی، فلسفی، عرفانی، قومی، اقتصادی،تربیتی، و. با ایدئولوژی یا حداکثر خرده فرهنگ اصول گرایی در تضاد یا حتی اختلاف باشد، رأی انها به طور خودکار به صندوق رقبای جریان اصول گرا ریخته می شود. این بدان معنی است که شیوه حضور فرهنگی جریان اصول گرا در انتخابات خود تسهیل کننده پیروزی رقبای آنان است.
با یستگی های فرهنگی مشارکت ی
طرح سه تنگنای فوق به طور طبیعی منجر به طرح پرسش های مهمی است که پاسخ به آنها بسیار مهم است.
1- آیا اصول گرایان برای جلب آرای اکثریت مردم با ید دست از باورها و گرایشات خود بردارند وبه صف رقبای خود بپیوندند؟
2- آیا چرخش برخی از چهره های شاخص اصول گرا به سمت جریان های رقیب نشان از آغاز چنین فرایندی دارد؟
3- آیا ناکامی یک جریان ی در کسب رضایتمندی و آرای اکثریت مردم ، دلالت بر ناکارآمدی مردم سالاری یا تضاد آن با جریان اصول گرایی دارد؟
4- آیا جریان اصول گرا برای حل تنگناهای سه گانه فوق امکان تغیر رویکرد از ایدئولوژی به فرهنگ ملی را دارد؟
5- جریان اصول گرا چگونه میتواند آرمان ها و باورهای خود را در عرصه فرهنگ ملی ارایه دهد و از بخت و اقبال مساوی با رقبای خود برخوردار شود؟
6- بهبودی مناسبات این جریان ی با فرهنگ التقاطی جامعه نیازمند چه راهبردها، ت ها، برنامه ها و تغیرات ساختاری است؟
امید است در نوشته های بعدی و از منظر مباحث فلسفه فرهنگ به پرسش های فوق پاسخ دهیم. بدیهی است ارایه مطالب اینچنین معرف گرایش ی خاص نگارنده نیست، بلکه دلالت بر تحلیل فرهنگی وی به عنوان پژوهشگر عرصه فرهنگ دارد.

فرهنگ احزاب سیاسی در سوئد(1)

آسیب شناسی فرهنگی حوادث اخیر ایران

علل فرهنگی ناکامی اصول گرایان در انتخابات ریاست جمهوری

فرهنگ ,های ,جریان ,اصول ,ی ,یک ,اصول گرا ,جریان اصول ,جریان های ,فرهنگ ملی ,های ی ,منظر فلسفه فرهنگ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت خدمات حسابداری آریا سپهر زنده رود خاطرات خاک خورده